۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

رفتار من ...

رفتار عادی من
رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا
این روزها
از دوستان و آشنایان
هرکس مرا می‌بیند
از دور می‌گوید:
این روزها انگار
حال و هوای دیگری داری!
اما
من مثل هر روزم
با آن نشانیهای ساده
و با همان امضا، همان نام و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
این روزها تنها
حس می کنم گاهی کمی گنگم
گاهی کمی گیجم
حس می‌کنم
از روزهای پیش قدری بیشتر
این روزها را دوست دارم
گاهی
- از تو چه پنهان -
با سنگها آواز می‌خوانم
و قدر بعضی لحظه‌ها را خوب می‌دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم
از روزنامه بی خبر هستم
حس می‌کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم حتی اگر می‌شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می‌پرستم
از جمله دیشب هم
دیگرتر از شب‌های بی‌رحمانه دیگر بود:
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب
جوراب‌هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش‌هایم گفتگو کردم
و بعد از آن هم
رفتم تمام نامه‌ها را زیر و رو کردم
و سطر سطر نامه‌ها را
دنبال آن افسانه‌ی موهوم
دنبال آن مجهول گشتم
چیزی ندیدم
تنها یکی از نامه‌هایم
بوی غریب و مبهمی می‌داد
انگار
از لابه لای کاغذ تا خورده‌ی نامه
بوی تمام یاس‌های آسمانی
احساس می‌شد
دیشب دوباره
بی تاب در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب‌هایم را
از پاره‌های ابر پر کردم
جای شما خالی!
یک لقمه از حجم سفید ابرهای تُرد
یک پاره از مهتاب خوردم
دیشب پس از سی سال فهمیدم
که رنگ چشمانم کمی میشی است
و بر خلاف سال‌ها پیش
رنگ بنفش و ارغوانی را
از رنگ آبی دوست‌تر دارم
دیشب برای اولین بار
دیدم که نام کوچکم دیگر
چندان بزرگ و هیبت آور نیست
این روزها دیگر
تعداد موهای سفیدم را نمی‌دانم
گاهی برای یادبود لحظه‌ای کوچک
یک روز کامل جشن می‌گیرم
گاهی
صد بار در یک روز می‌میرم
حتی
یک شاخه از محبوبه‌های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می‌کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می‌کند
اما
غیر از همین حس‌ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری
در دل ندارم
رفتار من عادی است
***
قیصر امین پور

۹ نظر:

ناهید گفت...

سلام سکوت عزیزم
آفرین خیلی قشنگ وزیبا نوشتی
میدونی خیلی وقتهاست هستیم
ولی هیچوقت سراغ خودرااز خود نمی گیریم
فقط می رویم
نمی دانیم به کجا............
زیباست لمس خود خود

سکوت جان نظر گذاشتن تو وبت یک کم برام سخته
ببخش اگر دیر به دیر نظر میذارم
ولی همیشه میام و بهت سر می زنم
خیلی دوستت دارم خانمی

roodaki گفت...

باسلام.مطلب زیبایی بود.با امید موفقییت.
شاد باشو دیر زی

زاپی گفت...

سلام

از نوشته ات که تا نصفه بیشتر نخوندمش یاد یه چیزی افتادم .

من مرگ را در چهره آدمها میبینم ...
واین سخته ...

تینا گفت...

سلام دوست عزیز
من عاشق این شعر قیصر امین پورم
آفرین به این انتخاب

تینا گفت...

چرا ایجا شکل گل نداره من بذارم
یه عالمه گل یاس از رنگ احساس برای تو دوست خوبم

رها گفت...

سلام عزیزم خوبی؟
وای من چقدر این شعر قیصر را دوست دارم ...
یعنی همه شعرهایش را دوست دارم ...
عشق نام بی نشان است و کس ...
باز منو هوای کردی دختر ...
جاری باشید

ناهید گفت...

سلام سکوت گلم

سلام عطر خوش دوستی
سلام به دنیای یک رنگی
سلام به لمس بودنهای همیشه
سلام به آسمان آبی آبی

بقول تینا چرااینجا آیکون گل نیست
تقدیم تو گل کنم
هزاران گل یاس برای تو گلم

ارش گفت...

سلام
خوشحالم که آثار بودن رو تو وبلاگ میبینم
امیدوارم همیشه پر انرژی و سلامت باشین
میدونم که دیر دیر انجام وظیفه میکنم و سر میزنم
اما شما بزرگتر اینا هستید که ارادتمندتون رو نبخشید

شب خوش - آرش محمدی

سپیدار گفت...

سلام عزیزم
خیلی زیبا بود
پس آپ جدیدت کوووووو؟؟؟
من اومدم اول بشم !!!!!!
قربونت برم
فعلا