۱۳۸۹ اردیبهشت ۷, سه‌شنبه

سکوت و عمو شلبی

به من بگو

به من بگو زرنگم

باهوشم

به من بگو خوبم

نازنینم،

به من بگو با احساسم

عاقل و فهمیده ام

خلاصه بگو از هر نظر بی نقصم

اما راستش را بگویی، ها

***

اگر می خواهی بزنی

اگر می خواهی بزنی:

گرازه را با پارو بزن

خوکه را با شلاق یابو بزن

ماره را با چوب آلو بزن

سموره را با ترکه آلبالو بزن

زنبوره را با دسته جارو بزن

اما به من که می رسی

حتماً با پر قوبزن.

***

دوستی

راهی کشف کرده ام

که برای همیشه دوست باشیم با هم.

این راه، خیلی ساده است:

هرچه من می گویم، تو بگو چشم.

***

کارای شل سیلور استاین رو خیلی دوست دارم. احساس میکنم کودک درونم نیاز داره که کاراشو بشنوه و یه بار دیگه یه چیزایی با زبون بچه گانه براش گوشزد بشه. چند تا از کارای عمو شلبی رو نوشتم. شاید این روند، بازم ادامه داشته....

عادت می کنیم .... این نیز بگذرد....

وقتی بنزین سهمیه ای می شه عادت می کنیم که از یه راه دیگه بنزین مصرفی مون رو تامین کنیم.

وقتی ساعتا با تغییر فصل عوض نمی شه عادت می کنیم وقتی ساعت 8 صبح وقتی داریم می ریم بیرون آفتاب ساعت 9 سالای قبل بخوره تو فرق سرمون.

وقتی ساعت کار بانکا عوض می شه، عادت می کنیم از همه کار و زندگیمون بمونیم و معطل باز شدن بانکا باشیم.

وقتی اینترنت قطع می شه عادت میکنیم که بدونیم الان حتما یه سفینه فضایی از آسمون رد می شده و از ناشی بودن راننده به یکی از کابلای اینترنتیمون خورده و خلاصه ...

عادت می کنیم که سایتای ادبی و علمی و هنری خیلی معمولی رو هم فیلتر ببینیم.

وقتی...... عادت می کنیم..............

وقتی...... عادت می کنیم..............

وقتی...... عادت می کنیم..............

...........................................

شکر خدا این یه هنر رو داریم که خودمون رو با همه چیز تطبیق بدیم...

همون طورم که با فیلتر شدن بلاگر دادیم

گرچه قبل از اون تو بلاگفا یه گوشه خلوتی برای خومون ساخته بودیم

شایدم واه خاطر دل شکسته بلاگر بود که سرش هوو آوردیم

اما خب مگه عیب و ایرادی هم داره؟

مگه تا چهار تا رسمی و الی ماشاءالله صیغه ای حلال نیست

تازه

الانم که قانون تصویب می شه و جالب تر از اون اینکه خود خانم ها هم به نفعش رای میذدن...

خلاصه

بگذریم

این چند روز خیلی دلتنگ بلاگر بودیم. خونه اولمون شده بود یه کلبه از سکوت محض

دوستای خوبم ممنونم که باز تو این روزا به کلبه من سر زدید. کلی از بازدیداتون روحیه گرفتم.

تو این روزا مرتب با خودم تکرار می کردم که این نیز بگذرد و دیشب متوجه شدم که بالاخره گذشت و شکر خدا بلاگر رفع فیلتر شد.

بازم برگشتیم و بازم منتظر حضور سبز همه دوستای خوب هستیم.

شاد و سلامت و خندون باشید تا همیشه.

سپاسگزار شما

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

فراموش نکنیم ...

مرگ تدریجی ما شروع خواهد شد

اگر سفر نکنیم

اگر مطالعه نکنیم


اگر به صدای زندگی گوش فراندهیم

اگر به خودمان بها ندهیم


مرگ تدریجی ما شروع خواهد شد

هنگامی که عزت نفس را در خود بکشیم

هنگامی که دست یاری دیگران را رد کنیم


مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد

اگر بنده عادت های تکراری خویش باشیم

اگر دچار روزمرگی شویم

اگر تغییری در رنگ لباس خود ندهیم

یا با کسانی که نمی شناسیم سر صحبت را باز نکنیم


اگر احساسات خود را ابراز نکنیم

همان احساسات سر کش که

موجب درخشش چشمان ما می شود

و دل مارا به تپش در می آورد


مرگ تدریجی ما آغاز خواهد شد

اگر تحولی در زندگی خویش ایجاد نکنیم هنگامی که

از حرفه یا عشق خود ناراضی هستییم

اگر حاشیه امنیت خود را برای آرزویی به خطر نیندازیم


برای یک بار هم که شده

از حقیقتی عاقلانه بپرهیزیم

باید زندگی را امروز آغاز کنیم

بیایید امروز خطر کنیم

همین امروز کاری بکنیم

اجازه ندهیم دچار مرگ تدریجی بشویم

فراموش نکنیم شاد بودن را

(پابلو نرودا)

***

پ ن: شعر نرودای بزرگ را از وبلاگ استاد فرزانه جناب محمد حسن جعفری سهامیه به عاریت گرفتم.

امیدوارم بر من این تاخیر را ببخشایند و به دیده عفو بر من بنگرند که عمدی در این فراموشی نبوده.

با آرزوی موفقیت برای ایشان.

۱۳۸۹ فروردین ۲۲, یکشنبه

محمد عزیزم و صدای پای زندگی...

زندگی یه جاده است.

یه جاده پر از فراز و نشیب و پر از دست انداز.

مدتی می شه که ذهنم درگیر این مشکلات و دغدغه هاست که گاهی مثل قارچ از توی این جاده بیرون می آن.

کم کم احساس می کردم که سنگینی این مشکلات باعث شده که تغییر کنم و یه شکل دیگه بشم. یکی که حتی برای خودم هم غریبه بوده و هیچ وقت نمی شناختمش.

یه روزی ترانه زیبایی شنیدم ترانه ای که برای صدای پای زندگی بود.

محمد، دوست عزیزم یه هدیه بزرگ از طرف خدا بود که توی همه این مشکلات از راه رسید.

بعد آشنایی با محمد می دیدم که چقدر با روحیه و انرژی داره با هوچکین مبارزه می کنه و داره از جون و دل کمک می کنه که به همه روحیه بده و براشون مفید فایده باشه.

با خودم فکر کردم، وقتی محمد این همه خوب و توانمنده و این همه خوب و عاقلانه و با اراده و انرژی خودش و دست انداز ها رو مدیریت می کنه پس چرا من این کار رو نکنم؟

از اون روز به خودم گفتم که مشکلات هم توی زندگی مثل هوچکین هستن. شاید یه کم قیافه های ظاهریشون با هم فرق کنه اما همشون یه جور هوچکین هستن. که می خوان آدمو مغلوب کنن.

از اون روز، هر وقت قدم هام سست می شه و یا دلم می گیره سریع می رم به ترانه های صدای پای زندگی محمد که از دلش جاری میشن گوش می دم و دوپینگ می کنم و با انرژی راهم رو ادامه می دم.

محمد عزیزم، شاید خودت خبر نداری که چقدر مایه نشاط و انرژی و زندگی هستی و دوستات چقدر از وجودت انرژی می گیرن.

حضرت علی فرموده هر کسی که کلمه ای به من یاد بده منو بنده خودش کرده و حالا

می خوام برای تشکر دستای پاک و مهربونت رو ببوسم که بهم یاد می دی مشکلات، هر چقدر هم که بزرگ باشن، خیلی کوچیک تر از اراده و توان ما هستن.

محمد عزیز، برادر مهربون من برای همه درسای قشنگی که بهم یاد دادی و یاد می دی ازت ممنونم و دستات رو در کمال احترام و تواضع و محبت می بوسم .

سبز باش و برای همیشه سبز بمان که مظهر پاکی و زندگی برای همه دوستانت هستی.

خوش آمدی و مقدم پاکت گل آذین باد.

شاگرد و دوست و ارادتمند همیشگی تو

سکوت