" یاد دارم در غروبی سرد سرد
می گذشت از کوچه ما دروه گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت
ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا سفره خالی می خرید؟"
***
پ ن1 : الهی سفره همه هموطنان تمام روزه دارا و تمام خلق خدا همیشه رنگین باشه و پر.
پ ن2: در این شب ها، اگر باران چشمانت فرو ریخت، کویر قلب ما را هم دعا کن.
پ ن3: ...
می گذشت از کوچه ما دروه گرد
داد می زد: کهنه قالی می خرم
دست دوم جنس عالی می خرم
کاسه و ظرف سفالی می خرم
گر نداری کوزه خالی می خرم
اشک در چشمان بابا حلقه بست
عاقبت آهی کشید بغضش شکست
اول ماه است و نان در سفره نیست
ای خدا شکرت
ولی این زندگیست؟
بوی نان تازه هوشش برده
اتفاقاً مادرم هم روزه بود
خواهرم بی روسری بیرون دوید
گفت: آقا سفره خالی می خرید؟"
***
پ ن1 : الهی سفره همه هموطنان تمام روزه دارا و تمام خلق خدا همیشه رنگین باشه و پر.
پ ن2: در این شب ها، اگر باران چشمانت فرو ریخت، کویر قلب ما را هم دعا کن.
پ ن3: ...