۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

عزم آن دارم که ...

عزم آن دارم که امشب مست مست

پای کوبان شیشه ی دردی به دست

سر به بازار قلندر بر نهم

پس به یک ساعت ببازم هر چه هست

تا کی از تزویر باشم ره نمای

تا کی از پندار باشم خود پرست

پرده ی پندار می باید درید

توبه ی تزویر می باید شکست

پس چو عطار از غمت بیرون شویم

بی جهت در رقص آییم از الست

۱ نظر:

ناشناس گفت...

اي ول بالاخره فرياد زدي و خودتو خلاص كردي منو كشتي با اين عزمت !!!