۱۳۸۸ بهمن ۸, پنجشنبه

بی عنوان!؟

صدا: هر چیزی که ارتعاش و رزونانس داشته باشد صدا نامیده می شود.

اگر این ارتعاش ها منظم باشند صدا موسیقایی است و در غیر این صورت صدا موسیقایی نیست.

سکوت: عدم حضور صدا ست. عدم حضور نوا.

و سکوت، خاموشی است. خاموشی صدا و هیاهو. خاموشی بانگ و قیل و قال.

و در این میان سکوتستان به معنای سکوت نیست که محفل قیل و قال درون من است و مکانی که که فریاد هایم را بی نقاب و بی پرده بانگ زنم. فریاد هایی که هر روزه در سکوت فریاد می کنم. روزی فکر می کردم در سکوتستان بی نقاب خواهم نوشت ولی امروز می بینم که باز هم در نقاب بی نقابی فرو رفته ام.

جالب است، نقاب بی نقابی!!!؟؟؟

می خواستم از سکوت بنویسم و از نقش سکوت در زندگی که اگر سکوت نمی بود هیچ آوایی موزون نبود و هیچ نغمه ای پدید نمی آمد. منصفانه که نگریستم دیدم همه را برای توجیه خودم می نویسم و گر نه، میان این سکوت و آن سکوت " تفاوت از زمین تا آسمان است."

بالاخره، توهم، گریبان گیر خودم هم شد که می پنداشتم این با آن سنخیت و تجانسی خواهد داشت.

اما بگذریم

سکوتستان با تمام سیاهی اش سکوتستان من است و به قول هایده:

می زنم فریاد

هر چه بادا باد

آه از این طوفان

آه از این فریاد

آخ که دلم این روزها چقدر می خواهد فریاد بزند و همه چیز را فریاد کند.

یادش بخیر روزهایی که که فریاد هایم را بر روی کاغذ هایم می نگاشتم و فریاد می کردم هر چه را که مرا می آزرد.

شاید این روزها چیزی برای آزردنم نیست که این همه با نوشته هایم غریبه شده ام و شاید هم ....

راستی چه خوب است گاهی هم فریاد کردن آنچه که....

چقدر دلم هوای بنفشه را کرده، هوای کارن، هوای پریوش و برادرش، هوای معصومه و نازنین و هوای ....

چقدر دلتنگشانم...

چرا این روزها قلم هایم سنگین و سربی شده اند؟

چرا نمی توانم بنویسم؟

چقدر ذوق زده شدم از اینکه هفته ی پیش " ر" می گفت هر رمانش را در 3 سال می نویسد. فکر کردم به به عجب تشابهی و توهم زدم که من هم مثل او برنامه ای برای کار هایم دارم و حالا یک سالی باقی است تا بشود 3 سال و کارم تمام شود.

با انصاف که نگاه می کنم می بینم این طور نیست.

کار ها و بر نامه های او کجا و بی برنا مه گی های من کجا؟

این روزها دارم اکتشاف می کنم، فقط مثل ارشمیدس فریاد نمی زنم یافتم و یافتم، آخر مگر یافتن عیب و ایراد ها فریاد زدن دارد؟

شاید من فقط مسائل را بزرگ می کنم و آنها را فریاد می زنم و بعد ادعای فروتنی می کنم .

خب این هم یکی از همان اکتشاف های فرو تنانه ام !

۳ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
تو نبودت كاملا سكوت رو احساس مي كنم و لي وقتي هستي واقعا نغمه اي هستي كه صداو سكوت رو در هم آميخته و ملوديه زيبايي هستي كه با زيبائيهاي زندگي هارموني داره و قتي تو مي شنوم كه نمي تونم انكارت كنم مي تونم؟

ناشناس گفت...

سلام.
خیلی خیلی ببخشید که اینو می پرسم.
می شه به خاطر خدا به من بگین آقای کریمی استاد چه درسی تون بودن؟

سکوت گفت...

سلام آقا یا خانم ناشناس
اقای مهدی کریمی
استاد موسیقی من بودند...
روحشون شاد و قرین رحمت حق
ایمیل من توی پیوندها در قسمت تماس با سکوت هست
اگر سوال دیگه بود
برام ایمیل کنید
سکوت